×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ردپاي خاطره

زيبا و آموزنده

× اميدوارم از اين وبلاگ لذت ببريد
×

آدرس وبلاگ من

mehran61.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/radepa_tehran

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ????? ??? ??? ????? ??????

دل نوشته های عاشقانه با عکسهای رمانتیک و زیبا


 

در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه show picture را بزنید
 

دیدی ای غمگین تر از من

بعد از آن دیر آشنایی

آمدی خواندی برایم

قصه ی تلخ جدایی



 

مانده ام سر در گریبان

بی تو در شب های غمگین

بی تو باشد همدم من

یاد پیمان های دیرین

آن گل سرخی که دادی

در سکوت خانه پژمرد

آتش عشق و محبت
 


 

در خزان سینه افسرد

کنون نشسته در نگاهم

تصویر پر غرور چشمت

یک دم نمی رود از یادم

چشمه های پر نور چشمت

آن گل سرخی که دادی

در سکوت خانه پژمرد

 

 

 

 

آسمان را بنگر که بعد صدها شب و روز 

مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر ، به ما می خندد !

یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان ، نه شکست و نه گرفت !

بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید

و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت

تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست

ماه من غصه چـــــرا ؟

تو مرا داری و من هر شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست !

ماه من! دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند...

ماه من! غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست !

او همانی است که در تارترین لحظه شب راه نورانی امید نشانم می داد...

او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد همه زندگی ام غرق شادی باشد...

ماه من! غصه اگر هست بگو تا باشد معنی خوشبختی بودن اندوه است...

این همه غصه و غم این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه میوه یک باغند

همه را با هم و با عشق بچیــن...

ولی از یاد مبر پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا

و در آن باز کسی می خواند: که خدا هســـت، خدا هســـت

و چــــــرا غصه؟ چـــــرا ؟
 

 

 

یه پروانه را با دستات می گیری

بدش می خوای ببینی زنده هست؟

انگشتاتو باز کنی .... فرار میکنه

محکم بگیری....می میره

دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست
 


 

سیراب شدم از پاكی نگاهت و تطهیر یافتم در معبد چشمانت...

در ورای فكرها تو را چگونه بسرایم ؟ كه شب در نگاه ژرف تو آرام نشسته...
 


 

بیش ترین عشق جهان را به سوی تو می آورم

از معبر فریادها و حماسه ها

چرا كه هیچ چیز در كنار من

از تو عظیم تر نبوده است

كه قلبت

چون پروانه ای ظریف و كوچك و عاشق است

 

 


بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را

به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت

بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت

 فروغ شب فروز دیدگانم را

 لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن

 در تیره چال مرگ دهشتزا

امید ناله سوز نغمه خوانم را

 به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم

پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را

بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا

 ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را

 به دریای فلاکت غرق کن ، آواره کن ، دیوانه ی وحشی

 ز ساحل دور و سرگردان و تنها

 کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن

 که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را

 طنین افکن سرود فتح بیچون و چرای کاررا

سر می دهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسانی

 بر اوج قدرت انسان زحمتکش

 به دست پینه بسته ، می فرازم پرچم پرافتخار آرمانم را
 


 

لبخند چشم تو

تنها دلیل من که خدا هست و این جهان زیباست

وین حیات عزیز و گرانبهاست

لبخند چشم توست

هرچند با تبسم شیرینت

آنچنان از خویش میروم که نمیبینمش درست

لبخند چشم تو در چشم من وجود خدا را آواز میدهد

درجسم من تمامی روح حیات را پرواز میدهد

جان مرا که دوریت از من گرفته است

شیرین و خوش دوباره به من باز میدهد


 

 

زن ام کردند ...

وقتی سینه هایم ، هنوز بالغ شدن را در زمان ندید

چشمانم برای یک بار ،

هوس را غنچه نکرد

وقتی دستهایم

عروسک رویا را

در آغوش نگرفت

انداختند

چادر سفیدی

با مردی که

فقــــــــــــط ....

هم خوابی و بچه

مادرم کردند

بدون آن که

بدانم زن چیست

سجده نشستم خدا را ...

تا فرزندم ، زن بعدی نباشد!

 


 

دیری‌است از خود، از خدا، از خلق دورم

با این‌ همه در عین بی‌تابی صبورم

پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی

سرشاخه‌های پیچ‌درپیچ غرورم

هر سوی سرگردان و حیران در هوایت

نیلوفرانه پیچكی بی‌تاب نورم

بادا بیفتد سایه‌ی برگی به پایت

باری، به روزی روزگاری از عبورم

از روی یكرنگی شب و روزم یكی شد

همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم

خط می‌خورد در دفتر ایام، نامم

فرقی ندارد بی‌تو غیبت یا حضورم

در حسرت پرواز با مرغابیانم

چون سنگ‌پشتی پیر در لاكم صبورم

آخر دلم با سربلندی می‌گذارد

سنگ تمام عشق را بر خاك گورم
 

 

 

زنانگی را دوست دارم

به دلیل وسعت و بی کرانگی روح زنانه

که همه چیز را می آزماید

و مخاطب زشت ترین فحش ها

و زیباترین شعرها

و گنگ ترین احساسات

و مخوف ترین ترسهای مردانه ست...


 

زنانگی یعنی یک منحنی سینوسی ابدی

با محور مختصاتی n بعدی

و ضرب بی نهایت احساس

و تفریق آگاهانه منطق

 و جمع اضدادی گیج کننده

و تقسیم دردناک سلولهای بدن

با موجودات آینده
 

چهارشنبه 23 شهریور 1390 - 10:13:44 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


خانمها در سینمای ایران


یک تست روانشناسی + فقط در ایران!!


رابطه روز تولد و شخصیت شما


همه چیز درباره اختلالات قاعدگی


دلنوشته های حسین پناهی


سخن بزرگان درباره موفقیت


۲۱ نمونه ژست برای شروع عکاسی دونفری


هیچ می دانید آخرین زنگ دنیا کی می خورد؟!


چهل کار که دخترها نمیتونن انجام بدن


10 انسان پرورش یافته توسط حیوانات!


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

1584398 بازدید

24 بازدید امروز

1238 بازدید دیروز

4844 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements